سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  |   خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

غریب غربت - مثل هیچکس

عشقی دوباره (جمعه 86/9/9 ساعت 11:37 عصر)

 

از اولین نگاه تو بودی در کنار من
با قلب من همیشه کمی راه آمدی
در راههای سخت عبورم ز زندگی
تا ساحل امید تو همراه آمدی
ای مهربانترین تپش قلب زندگی
ای قصه صبوری گل های عاطفه
ای امتداد اینه عشق تا ابد
ای معنی تولد زیبای عاطفه
زیباتر از تولد گلهای ارغوان
 آبی تر از شکفتن روح حقایقی
دستان تست سایه صدها گل غریب
تو شرح حال سوختن شمع عاشقی
یادم نمی رود که چه کردی برای من
گلدان آرزوی مرا آب داده ای
 در سایه روشنی که پر از عطر یاس بود
من را به روی ثانیه ها تاب داده ای
پرواز کن به کشور اینه های پک
شاید مرا ز برکه غم ها رها کنی
شاید مرا و عاطفه را آشتی دهی
دل را به نغمه های وفا آشنا کنی
ای شعر بی مثال نگاه و طلوع و عشق
رفتی و بی تو واژه احساس تیره شد
رفتی و چشم های من از کشور افق
 سوی غروب سرخ و غریب تو خیره شد
غربت حضور سکت امواج اشک هاست
رفتی و مانده خاطره هایت برای من
یادش به خیر چشم تو و آسمان عشق
با رفتنت شکست دل اشک های من
 روزی که چشم های تو از مرز دل گذشت
گم شد میان کلبه رویا بهار من
 دل ها فدای چشم پر از هجرت تو شد
پیوندهای آبی تو یادگار من
 گرچه گذشت سالی و دل ها ز غم شکست
در دل غم است تا تو بیایی ستاره ام
برگرد و عطر عاطفه را با خودت بیار
در انتظار رویش عشقی دوباره ام
ای اولین حکایت بی انتها ی عشق
رفتی و بی تو نام نجابت غریب شد
بی تو به وسعت عطش سرخ لاله ها
دل مرد و سرزمین شکفتن عجیب شد
رفتی و بی تو ترجمه تلخ زندگی
در جای جای شهر وجودم سروده شد
رفتی و بی تو دفتر کمرنگ یک غروب
در کوچه های آبی چشمم گشوده شد
پیش تو عشق هجی سبز بهار بود
با رفتنت بلور غزلهای من شکست
ای معنی طراوت باران عاطفه
 بی تو غمی غریب به شهر دلم نشست
در پاسخ سوال سراسر نیاز من
گفتی که چشم های مرا جا گذاشتی
بعد از عبور ساده خود مهربان چه زود
 دل را میان حادثه تنها گذاشتی
این بود پاسخ تپش قلب عاشقم
این بود پاسخ غزل سرخ انتظار
کردی دریغ از دل من یک نگاه را
این بود رسم مهر و وفای تو ای بهار
نورت چه شد ستاره من پرتوت کجاست
باور نمی کنم که تو از یاد برده ای
باور نمی کنم که پس از مدتی غروب
دل را به شهر آبی دیگر سپرده ای
رفتی و بغض کرد بدون تو شهر چشم
 بی تو غروب می کند از دیده ام بهار
تا آن زمان که بگذری از کوچه دلم
 ما غرق حسرتیم و هیاهو و انتظار

                                       مریم حیدر زاده


  • نویسنده: غریب غربت

  • نظرات دیگران ( )

  • یک سبد آرزوی کال (جمعه 86/9/9 ساعت 11:35 عصر)

     

    کاشکه یه روز با همدیگه سوار قایق می شدیم
    دور از نگاه ادما هر دومون عاشق می شدیم
    کاش آسمون با وسعتش تو دستامون جا می گرفت
     گلای سرخ دلمون کاش بوی دریا می گرفت
    کاش تو هوای عاشقی لیلی و مجنون می شدیم
    باد که تو دریا می وزید ما هم پریشون می شدیم
    کاش که یه ماهی قشنگ برای ما فال م یگرفت
    برامون از فرشته ها امانتی بال می گرفت
    با بال اون فرشته ها تو آسمون پر می زدیم
    به شهر بی ستاره ها به آرومی سر می زدیم
    شب که می شد امانت فرشته ها رو می دادیم
    مامونو می بستیم و به یاد هم می افتادیم
    کاشکه تو دریای قشنگ خواب شقایق می دیدیم
    خواب دو تا مسافر و عشق و یه قاشق می دیدم
    کاشکه می شد نیمه شب با همدیگه دعا کنیم
    خدای آسمونا رو با یک زبون صدا کنیم
    بگیم خدای مهربون ما رو ز هم جدا نکن
    هرگز به عشق دیگری ما رو مبتلا نکن
    کاش مقصد قایق ما یه جای دور و ساده بود
    که عکس ماه مهربون رو پنجره اش افتاده بود
    کاش اومجا هیچ کسی نبود
    یه وقتی با تو دوست بشه
    تو نازنین من بودی مثل حالا تا همیشه
    کاشکه به جز من هیچ کسی این قدر زیاد دوست نداشت
    یا که دلت عشق منو اول عشقاش می گذاشت
    کاش به پرنده بودی و من واسه تودونه بودم
    شک ندارم اون موقع هم این جوری دیوونه بودم
    کاش تو ضریح عشق تو یه روز کبوتر می شدم
    یه بار نگاه می کردی و اون موقع پر پر می شدم
    کاش گره دستامونو این سرنوشت وا نمی کرد
    کاش هیچ کدوم از ما دو تا هیچ دوستی پیدا نمی کرد
    کاش که می شد جدایی رو یه جایی پنهون بکنیم
    خارای زرد غصه رو از ریشه ویرون بکنیم
    کاش که با هم یه جا بریم که آدماش آبی باشن
    شباش مثه تو قصه ها زلال و مهتابی باشن
    کاشکه یه روز من و تو رو تو دریا تنها بذارن
    تو قایق آرزوها یه روز مارو جا بذارن
    اون وقت با لطف ماهیا دریا رو جارو بزنیم
    بسوی شهر آرزو بریم و پارو بزنیم
    بریم یه جا که آدماش بر سر هم داد نزنن
    به خاطر یه بادبادک بچه ها فریاد نزنن
    بریم یه جا که دلها رو با یک اشاره نشکنن
    بچه ها توی بازیشون به قمریا سنگ نزنن
    جایی که ما باید بریم پشت در زندگیه
    عادت مردمش فقط عشقه و آشفتگیه
    چشمامونو می بندیم و با هم دیگه می ریم سفر
    یادت باشه اینجا هوا غرق یه دلواپسیه
    اما از اینجا که بریم فقط گل اطلسیه
    ترو خدا منو بدون شریک شادی و غمت
    مثل همیشه عاشقت مثل گذشته مریمت

                                             مریم حیدر زاده


  • نویسنده: غریب غربت

  • نظرات دیگران ( )

  • تا قیامت (جمعه 86/9/9 ساعت 11:33 عصر)

     

    من میگم بهم نگاه کن 
    تو میگی که جون فدا کن
     من میگم چشمات قشنگه
    تو میگی دنیا دو رنگه
    من میگم دلم اسیره
     تو میگی که خیلی دیره
    من میگم چشمات و وکن
    تو میگی من و رها کن
    من میگم قلبم رو نشکن
    تو میگی من می شکنم من ؟
    من میگم دلم رو بردی
    تو میگی به من سپردی ؟
     من میگم دلم شکسته است
    تو میگی خوب میشه خسته است
    من میگم بمون همیشه
    تو میگی ببین نمی شه
    من میگم تنهام می ذاری
    تو میگی طاقت نداری
    من میگم تنهایی سخته
    تو میگی این دست بخته
    من میگم خدا به همرات
     تو میگی چه تلخه حرفات
    من میگم  که تا قیامت
    برو زیبا به سلامت
    من میگم خدا به همرات
    تو میگی چه تلخه حرفات
    من میگم که تا قیامت
    برو زیبا به سلامت

                              مریم حیدر زاده


  • نویسنده: غریب غربت

  • نظرات دیگران ( )

  • <      1   2   3   4   5   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    بعد از رفتنت
    [عناوین آرشیوشده]
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 2 بازدید
    بازدید دیروز: 1
    کل بازدیدها: 13439 بازدید
  •   درباره من
  • غریب غربت - مثل هیچکس
    غریب غربت
  •   لوگوی وبلاگ من
  • غریب غربت - مثل هیچکس
  •   مطالب بایگانی شده
  • پاییز 1386
  •   اشتراک در خبرنامه
  •  
  •  لوگوی دوستان من


  •   آهنگ وبلاگ من